بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 84
کل بازدید : 350754
کل یادداشتها ها : 64
چرا امام حسین (ع) قیام کرد؟
برای امام حسین ( ع) دو گزینه بیشتر وجود نداشت یکی بیعت با یزید دوم قیام که نتیجه آن شهادت بود زیرا دشمن برای کشتنن امام جدی بود که در صورت عدم بیعت امام را به شهادت برساند. این مطلب هم در گفتار امام وجود دارد و هم از برنامه دشمن استفاده میشود امام به هیج عنوان نمیتوانست با یزید بیعت کند زیرا بیعت امام پیامدهای منفی زیاد داشت بیعت امام مساوی بود با به رسمیت شناختن حکومت غیر مشروع یزید، این جا لا زم است هم به فلسفه قیام امام و هم به علل عدم بیعت اشاره شود که نتیجه آن شهادت امام بود.
زاویه انحراف از سنت نبوى و عدالت علوى، از زمان گذشته آغاز شده بود؛ اما با ظاهرفریبى روند خود را ادامه مىداد. اهلبیت(ع) و صحابه پاک – هم چون سلمان، ابوذر، عمار و ... در هر فرصتى به ابراز حق و آگاه کردن مردم مىپرداختند. اما نقطهاى از تاریخ فرا مىرسد که دوطرف احساس مىکنند، باید حرف آخر را بزنند و کار را یک سره کنند. پس از درگذشت معاویه و روى کار آمدن یزید، چنین موقعیتى ظاهر شد. از یک سو یزید منکر همه چیز شد و اعلام کرد:
لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحىٌ نزل (1)
«بنىهاشم با حکومت بازىکردند و هیچ خبرى از آسمان نیامد و هیچ وحیى نازل نشد».
او تصمیم قاطع گرفته بود که با تهدید و یا قتل، اجازه هیچ گونه فعالیت را به دیگران ندهد؛ به طورى که قبل از انتشار خبر مرگ معاویه سعى داشت از امام حسین(ع)، عبدالله بن زبیر و عبد الله بن عمر بیعت بگیرد؛ حتى با تهدید به قتل. این جا بود که امام حسین(ع) نیز باید تصمیم جدى خود را بگیرد. هنر آن حضرت در این بود که «حقانیت» خود را با پاسخ به دعوت کوفیان، با تدبیر و «عقلانیت» پیش برد؛ به گونهاى که بر همگان اتمام حجت شد و نهضت خود را با «مظلومیت» آمیخته کرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاریخ باقى بماند و محو نشود.
از دیدگاه امام حسین(ع) امامت و رهبرى امت اسلامى صلاحیتهایى را مىطلبد که یزید و هر کس که مثل یزید باشد فاقد است. امام حسین(ع) وقتى ولید استاندار مدینه طیبه، امام حسین(ع) را به سوى استاندارى دعوت کرد و خبر مرگ معاویه را به آن حضرت داد و نامهاى را که یزید براى گرفتن بیعت به او نوشته بود فرمود: «ما الإْمام الا الْعامل بالْکتاب و الْقائم بالْقسْط بدین الْحق و الْحابس نفسهعلى ذات اللّه امام نیست مگر آن که به کتاب خدا حکم کند و عدل و داد بر پا نماید و دین حق را گردن نهد و خویشتن را وقف رضاى خدا کند »(2)؛ بنا به نقل یعقوبى و خوارزمى یزید صریحاً به ولید نوشته بود: اگر حسین و ابن زبیر از بیعت خوددارى کنند، گردنشان را بزند و سرهایشان را به نزد او بفرستد(3). امام در پاسخش فرمود: اینکه من در پنهانى و خلوت بیعت کنم، براى تو کافى نخواهد بود؛ مگر آن که آشکارا بیعت کنم و مردم آگاه شوند. ولید گفت: آرى! فرمود: تا بامداد صبر کن.
مروان گفت: به خدا سوگند! اگر حسین در این ساعت بیعت نکند و از تو جدا شود، دیگر بر او قدرت نخواهى یافت. او را حبس کن و نگذار از این جا خارج شود؛ مگر آن که بیعت کند یا گردنش را بزن!
امام حسین(ع) فرمود: واى بر تو اى پسر زرقاء! آیا تو امر مىکنى به کشتن من؟چه قدر پستى ! سپس رو به ولید کرد و فرمود:
«اى امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم. محل آمد و شد فرشتگان و محل فرود رحمت خدا هستیم. خدا با ما (فیض وجود را) آغاز کرده و با ما به پایان مىرساند. یزید فاسق، فاجر، شرابخوار، قاتل بى گناهان و متجاهر به فسق و فجور است. کسى مانند من با مثل او بیعت نکند؛ ولى بامدادان خواهیم دید که کدام یک از ما سزاوار و شایسته بیعت و خلافت است».
وقتى امام(ع) از نزد ولید بیرون رفت، مروان گفت: خلاف گفته من کردى به خدا دیگر چنین فرصتى به دست تو نخواهد افتاد. ولید گفت: واى بر تو! تو به من مىگویى دین و دنیاى خود را از دست بدهم! به خدا سوگند دوست ندارم که مالک دنیا باشم و حسین را کشته باشم. سبحان الله آیا حسین را بکشم براى این که مىگوید: من بیعت نمىکنم! به خدا کسى که خدا را به خون حسین ملاقات کند، میزان عملش سبک است و خدا روز قیامت به او نظر نمىکند و به او رحمت ننماید و براى او عذابى دردناک هست! (4)
این فراز از تاریخ، امام حسین(ع) براى درک علّت قیام و خوددارى آن حضرت از بیعت و تعیین هدف و مبدأ آن امام شهید، بسیار حساس و مهم است؛ زیرا مواردى را یادآور شده که هر یک براى ردّ بیعت و وجوب قیام کافى است.
مواردى که امام حسین(ع) مستند و دلیل امتناع از بیعت و تصمیم بر مخالفت قرار داد، چیزهایى بود که کسى در صحت و درستى آن شک نداشت و مورد قبول و اتفاق همه بود؛ حتى ولید عموزاده یزید و استاندار او، درستى این سخنان را انکار نکرد و در برابر قوّت منطق و صحت استدلال و احتجاج امام حسین(ع) هیچ ایراد و اشکالى ننمود.
عبارت: «و مثلى لا یبایع مثله» نتیجه دلایل مستندى است که راجع به صلاحیت بى نظیر و شخصیت ممتاز خود و سوابق و احوال ننگین یزید فرمود؛ یعنى «کسى مثل من، با این گذشته درخشان و با مقام رهبرى به حقى که نسبت به جامعه دارد، با کسى مثل یزید بیعت نمىکند؛ زیرا بیعت با خلیفه در اصطلاح مسلمین، تعهد اطاعت و انقیاد به کسى است که مرکز تحقق هدفهاى عالى اسلامى، مصدر عزّت و اعتلاى مسلمانان و اعتلاى کلمه اسلام، حامى قرآن، آمر به معروف، ناهى از منکر و به عبارت دیگر قائم مقام و جانشین پیامبر باشد.
معناى بیعت صحیح، ابراز آمادگى در فرمانبردن از اوامر خلیفه واقعى و فداکارى در راه انجام اوامر او است که بر هر مسلمان به حکم «اطیعوا الله وا طیعوا الرسول و الى الاَْمْر منْکمْ»واجب است و این بیعت با مثل یزید - هر چند صورتسازى و براى دفع ضرر باشد - امضاى قانونى شدن فسق و فجور، تجاهر به منکرات و معاصى، تضییع حقوق، اتکا به ظالمان، ستمکاران، فاسقان و فاجران است. این بیعت، تعّهد همکارى در قتل مردم بىگناه و بردن آبرو و عزّت اسلام است و ساحت مقدس امام حسین(ع) به این بیعت ننگین آلوده نخواهد شد. لذا آن حضرت جمله «مثلى لا یبایع مثله»را مانند یک حکم بدیهى و مورد اتفاق و مسلم همه فرمود؛ زیرا احدى از مسلمانان با وجدان نمىگفت: شخصیتى مثل حسین(ع) با ناکسى مثل یزید بیعت کند.
این یک نتیجه مورد قبول همه بود که آن حضرت پس از بیان سوابق دینى و معنوى خود و پیشینه پرننگ یزید اعلام فرمود.
آرى اگر فرضاً تمام مسلمانان به این ذلّت و پستى تن در دهند و با مثل یزید بیعت کنند و به زمامدارى امثال او رأى دهند؛ امام حسین(ع) - که صاحب آن مکارم، فضایل و مقامات است و چشم اسلام و اسلامیان به مساعى و کوشش او در نجات دین و برنامههاى قرآنى دوخته است - با کسى که مرکز شرارت، قساوت، فسق و گناه است، بیعت نمىکند.
حساب امام حسین(ع) از حساب همه جدا است. او اهل بیت نبوت، معدن رسالت، مرکز آمد وشد ملائکه، محل هبوط رحمت و پس از برادرش حسن(ع) پسر منحصر به فرد دختر پیامبر بود. آن حضرت در یکى از منازل به فرزدق فرمود: «این مردم ملازم اطاعت شیطان شده و اطاعت خداى رحمان را ترک کرده و فساد را ظاهر و حدود را باطل نمودهاند. شراب مىنوشند واموال فقیران و بینوایان را به خود اختصاص دادهاند و من سزاوارترین افراد هستم به قیام براى یارى دین و عزت و شرع، و جهاد در راه خدا از براى اعلاى کلمه خدا».(5)